قصه های داستان شعر کودکانه بچگانه کوتاه زیبا جالب خواندنی

قصه های داستان کودکانه کوتاه آموزنده زیبا جالب خواندنی

تبلیغات

تبلیغات

شعر کودکانه گریه نکن عزیز جون

گریه نکن عزیز جون

شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه خدا خدای زیباست - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی

گریه نکن عزیز جون

بچه ی خوب و مهربون
گریه کنی چشای تو
پف می کنه میاد جلو
قرمز وبد ادا میشه
یه کمی تابه تا میشه
بجای گریه خنده کن
صورت تو زود پاک کن

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه یک روز خوب

    قصه یک روز خوب

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    در یک روز برفی جوجه کوچولو دید مامانش خواب است. یواشکی در مرغ دانی را باز کرد و آمد بیرون.
    وی زمین همه جا برف پوشیده شده بود. رفت طرف آغل گوسفندها.
    یک روزخوببا نوکش تیک تیک زد به در آغل و یواش یواش جیک جیک کرد و گفت: پشمالو
    یک روزخوب پشمالو یواشکی از تو آغل بیرون آمد. آهسته بع بع کرد: وای چه برفی! چه قدر برف بیا بریم بازی.
    یک روزخوب جوجه کوچولو گفت: فقط یواشکی بازی کنیم چون مامان هایمان بفهمند دعوایمان می کنند.
    یک روزخوب پشمالو یک کم در مزرعه راه رفت و یک لاستیک پیدا کرد. جوجه کوچولو پرید روی کمر پشمالو. پشمالو هم پرید روی لاستیک.

    جوجه کوچولو و پشمالو شروع کردند به سر خوردن روی برف ها.

    یه کم بعد مامان جوجه کوچولو و مامان پشمالو بیدار شدند، آمدند بیرون.

    قیافه هایشان اخم آلود بود جوجه کوچولو تا مامانش و دید گفت: چیزه. ما اومدیم برف بازی.
    مامان پشمالو گفت: چرا اجازه نگرفتید؟

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه کودکانه دو موش بد

    قصه دو موش بد

    قصه برای دبستانی ها - قصه بلند کودکانه - قصه - قصه کودکانه - قصه متن بلند - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - داستان - داستان کودکانه - قصه داستان دو موش بد

    روزی و روزگاری یک خانه عروسکی بسیار زیبایی در کنار شومینه اتاق قرار داشت .دیوارهای آن قرمز و پنجره هایش سفید بود . آن خانه پرده های توری واقعی داشت. همچنین یک درب در جلوی خانه و یک دودکش هم روی سقفش دیده می شد. این خانه متعلق به دو عروسک بود. یک عروسک بلوند که لوسیندا نام داشت و صاحبخانه بود ولی هیچوقت غذا سفارش نمی داد. دیگری هم جین نام داشت و آشپز بود اما هیچوقت آشپزی نمی کرد چون غذاهای آماده از قبل خریداری شده بودند و در یک جعبه قرار داشتند. توی جعبه دو عدد میگوی درشت قرمز ، یک ماهی ، یک تکه ران ، یک ظرف پودینگ و مقداری گلابی و پرتقال بود. آنها را نمی شد از بشقابها جدا کرد ولی بی نهایت زیبا بودند. یک روز صبح لوسیندا و جین برای گردش با کالسکه عروسکیشان بیرون رفتند. هیچکس در اتاق کودک نبود و همه جا سکوت بود.

    یکدفعه صدای حرکت آرام چیزی به گوش رسید . صدای خراشیدگی از گوشه ای نزدیک شومینه می امد جائیکه سوراخی در زیر قرنیز وجود داشت . تام شستی سرش را برای لحظه ای بیرون آورد و دوباره صداها شروع شد. لحظه ای بعد خانم موشه هم سرش را بیرون آورد .او وقتی دید کسی در اتاق نیست با جرات و بدون ترس بیرون آمد. خانه ی عروسکی در سمت دیگر شومینه قرار داشت آنها با دقت از روی قالیچه ی مقابل شومینه گذشتند و به خانه عروسکی رسیدند و درب را باز کردند. دو موش از پله ها بالا رفتند و چشمشان به اتاق غذاخوری افتاد.

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه روباه و لک لک

    قصه روباه و لک لک

    قصه داستان روباه و لک لک - قصه - قصه کودکانه - قصه شب - قصه برای دبستانی ها - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - داستان کودکانه - داستان - داستان کوتاه کودکانه

    روزی روزگاری روباه بدجنسی در جنگل زندگی می کرد که دوست داشت حیوانات دیگر را اذیت کند و به آنها بخندد. کسی از این کارهای او خوشش نمی آمد اما خودش از مسخره کردن دیگران لذت می برد و خیلی می خندید. در آن جنگل لک لکی زندگی می کرد که باادب و خوش اخلاق بود. روباه تصمیم گرفت لک لک را هم مسخره کند. یک روز به لکل لک گفت:« من شما را برای ناهار به خانه ام دعوت می کنم. فردا ظهر به خانه ام بیایید تا با هم ناهار بخوریم.»
    لک لک که خیلی مهربان بود، دعوت او را قبول کرد و برای ناهار به خانه اش رفت. روباه بدجنس شیربرنج پخت و آن را داخل دوتا بشقاب صاف ریخت و سر سفره گذاشت. لک لک با منقار بلندش نمی توانست شیربرنج را از داخل بشقاب بخورد اما روباه با زبانش تا ته بشقاب را لیسید و شیربرنج را خورد و از طعم خوب آن تعریف کرد و به لک لک که نتوانسته بود از آن بخورد خندید و مسخره اش کرد. لک لک چیزی نگفت اما نقشه ای کشید و چند روز بعد روباه را به خانه اش دعوت کرد. آش خوشمزه ای پخت و آن را در دو کوزه با دهانه های تنگ و باریک ریخت و سر سفره آورد و به روباه تعارف کرد تا آش بخورد.

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه کودکانه مرغ حنایی

    قصه مرغ حنایی

    قصه داستان مرغ حنایی - قصه - قصه کودکانه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه برای دبستانی ها - قصه شب - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه بلند کودکانه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی

    یک مرغ حنایی کوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگی می کرد.دوستان او یک سگ خاکستری، یک گربه ی نارنجی و یک غاز بودند.
    یک روز مرغ حنایی مقداری دانه گندم پیدا کرد. او پیش خودش فکر کرد ، "من می توانم با این دانه ها ، نان درست کنم .
    مرغ حنائی کوچولو پرسید: کسی به من کمک می کند تا این دانه ها را بکارم؟
    سگ گفت: من نمی توانم.
    گربه گفت: من دلم می خواهد ولی کار دارم و نمی توانم.
    غاز گفت: من امروز باید به بچه هایم شنا یاد بدهم و نمی توانم.
    مرغ حنائی گفت: پس من خودم این کار را خواهم کرد.او بدون کمک کسی دانه ها را کاشت.
    مرغ حنائی کوچولو پرسید: کسی می تواند در دروکردن گندم به من کمک کند؟
    سگ گفت: من باید به شکار بروم.
    گربه گفت: من تازه از خواب بیدار شدم و حال ندارم.

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه لی لی، لی لی، حوضک

    شعر لی لی، لی لی، حوضک

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    لی لی، لی لی، حوضک

    لی لی، لی لی، حوضک

    گنجشکه اومد آب بخوره

    افتاد توی حوضک

    این دوید و درش کرد

    این ماچی بر سرش کرد

    این نازی بر پرش کرد

    این کله گنده اومد

    گفتش بده ببینم

    تا که دادن ببینه

    گنجشکه پرید لاچینه

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه سوره عصر

    شعر سوره عصر

    شعر قرآنی سوره - شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی

    به عصر قسم خورد خدا
    تو این سوره، بچه ها

    می کنه آدم زیان
    اگه نباشه ایمان

    کارهای خوب که باشه
    خدا هم راضی می شه

    توکل کن بر خدا
    صبور باشید تو کارها

    همیشه و هر کجا
    باشید به یاد خدا

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه دندونای نی نی

    شعر دندونای نی نی

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست
    چشم چشم دو ابرو
    یه بینی کوچولو

    لباش شبیه غنچه
    یه صورت تپّلو

    نازه مثل عروسک
    صورت ماه کودک

    روی لثه اش می بینی
    دو مروارید کوچک

    وقتی که دندونا رو
    تو دهن نی نی دید

    یک فکر خوب و تازه
    به ذهن مامان رسید

    باید باشه از حالا
    مواظب دندونا

    یادش نباید بره
    مراقبت از اونا

    با اون دو تا دست ریز
    نی نی ناز و عزیز

    نمی تونه بشوره
    که دندوناشو تمیز

    باید مامان یا بابا
    بعد خوردن غذا

    تمیز کنند خوب خوب
    دندونای نی نی راa

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه اتل متل یه بچه

    شعر اتل متل یه بچه

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    اتل متل یه بچه

    بچه که نه تربچه

    رفت و نشست تو باغچه

    گفت که منم یه غنچه

    تربچه ، غنچه می شه؟

    نه ، نه ، نه ، نمی شه

    تربچه جان کجایی

    غنچه که نه ، بلایی

    بله و بلا ، بلاچه

    غنچه ، کچل کلاچه

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    شعر خدا خدای زیباست

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    خدا خدای زیباست

    صاحب کل دنیاست

    صاحب ماه و خورشید
    صاحب کوه و دریاست

    هر جا رئیسی داره
    کارخونه و اداره

    رئیس یک اداره
    کار زیادی داره

    خدای مهربون هم
    خالق این جهان است

    رئیس این جهان هم
    خدای مهربان است

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر